: آینه پرسید که چرا دیر کرده است؟  نکند دل دیگری او را اسیر کرده است.!

خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است٬ .تنها دقایقی چند دیر کرده است٬

گفتم:امروز هوا سرد بوده است  . شاید موعد قرار تغییر کرده است.!

خندید به سادگیم آینه و گفت: احساس پاک تو را پیر کرده است.!

گفتم: از عشق من چنین سخن مگوی.!  گفت: خوابی روزهاست که دیر کرده است.!

در آینه به خود نگاه می کنم٬ . آه.عشق او عجب مرا پیر کرده است!

راست گفت آینه که منتظر نباش .او برای همیشه دیر کرده است!

************************************************

 

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

 پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

 قدم اول این راه جگر می خواهد

بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت

بشنود هر که ز معشوق خبر می خواهد

هر که عاشق شده خاکستر او بر باد است

 عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

هنر آن نیست نسوزی به میان آتش

پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد

**********************************

 سخت است دلم پیش تو باشد تو نباشی

احساس غزل خوان تو باشد تو نباشی

 

سخت است که محدوده ی ممنوع خیالم

جولان گه افکار تو باشد تو نباشی

 

تحریم بدی شامل حالم شود آنروز

فکرم همه آغوش تو باشد تو نباشی

 

دریای نمک پر شد و سخت است برایم

هر لحظه دلم شور تو باشد تو نباشی

 

میترسم از این بال که در لحظه ی پرواز

زنجیر به رویای تو باشد تو نباشی.

*********************************

شانه هایت را بیاور شانه کم آورده ام

یک بغل دلواپسی یک سینه غم آورده ام

خسته و در مانده ام می جویمت در فالها

با توام ! باور نداری قهوه هم آورده ام

این غبار راه را از شانه هایم پاک کن

عشق را از جاده ی پرپیچ وخم آورده ام

آرزوی روزهای دور احساس منی

حکم کن هر جور خواهی متهم آورده ام

بی تومی لرزد دلم آرامشم از من مگیر

این دل ویرانه را از شهر بم آورده ام

بی تو گاهی فکرهای ظاهرا بد می کنم

حرف آخر را بگویم بی تو کم آورده ام  .

***********************************


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها